به نام خداي مهربون
سلام دادا
ميگم دادا اين خاطره رو گفتي ياد يه چيزي افتادم
توي مترو داري رد مي شي زير تابلو ازت ميپرسه فلان مکان از کجا بايد بري يه کي نيست بگه مرد حسابي اول تابلو اول رو نگاه کن به نتيجه نرسيدي بعد سوال کن
حال اشتباه هم که بگي طرف بعدا متوجه بشه بحث ابا و اجداد مياد وسط که ديگه بي خيال توضيح
حالا داستان سروان شما هم همين طوريه اول مي پرسه به اينورو اونو هم کاري نداره
فقط ميدونه که بايدسوال کنه
خلاصه که دادا اينجورياست نو همه جا هم يافت ميشه
ببخشيد زياد حرف زدم
فعلا