• وبلاگ : يار جکيگوري
  • يادداشت : كلاهي براي داود
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حيات طيبه 
    سلام دادا .. چطوري خوبي ؟
    چرا من اينو نخونده بودم
    ميگما....... به قول خانوم گويا برعکس رژه نرفتي ؟

    اتفاقا يه بار اخوي ما (خدا تو قرآن گفته داود :d) ساعتاي 12 و 1 شب بود ميخواست بره شيراز براي دوره آموزشي.
    با موتور خواستم برسونمش ترمينال ، وقتي رسيديم پاي اتوبوس که راه بيفته يهو يادش اومد اي وااااااااااااااي کلاهمو نياوردم
    با کلي دردسر و خواهش تمنا از اهالي انوبوس و مسافرا برگشتيم خونه کلاهشو گذاشت رو سرش و دوباره راه افتاديم ...
    بعد چون دير بود و خيلي هم تند ميرفتم، از پشت سر من داد زد وايساااااااااااااااا کلاهم پريد تو خيابون
    تا اومدم ترمز کنم يه 200 ، 300 متري کلاهش توي خيابون داشت چرخ ميزد ...
    بنده خدا داشت گريه اش ميگرفت و من داشتم ميخنديدم

    حالا نقل قضيه ي شماست ....


    پاسخ

    هههههههههه
    اي ول دادا حالا ديگه سربه سر داودا ميذاري ؟