من الان دارم فکر مي کنم داود عوض شده چجوريه. يادمه يه پست ازت خوندم که (سه نقطه) شده بودي.يادته؟عکستو هم واست گذاشتم.بعدش اومدم که خودتو عوض کردي. حالا باز هي عوض و بلد ميشي.
به جون خودم کارِت به جايي ميرسه که هيشکي که نميشناستت هيچ خودتم خودتو نميشناسي.يعني مث ماکاروني هاي جديد ميشي

آره ديگه مگه نميدونستي
يکي از امکانات اينجا اينه که وفتي لاگين ميکني و نظري ثبت ميکني (به شرط اينکه اون طرف هم پارسي بلاگي باشه) ميتوني يه سري کاراي محتاطي (اومدم بگم معتادي :دي) انجام بدي.

به نام خدا

سلام

خيلي دلنشين نوشتيد...

مدت هاست مي خوام در يه موردي که شايد به اين قضايا هم ربط پيدا کنه يه پستي بزنم..
شايد يه روزي نوشتم.. شايدم مثل بسياري حرفاي ديگه، وقتي بخوام بنويسم نتونم حسم رو بيان کنم و بي خيالش بشم...

به هر حال...
منم واقعاً دوست دارم بدونم چه نامي ازم به جا خواهد ماند.. و اين که توي زندگيم هم چه نامي پشت سرم سر زبون مردم هست که شايد به روم نيارن...
مثلاً دختره ي بوووووووووق! :دي

:)

سلام

ايول چقدر قشنگ نوشتي
آقاجون خدا رحمت کرده ميگه که:
چنان بايدت زيستن در جهان
که بعد از تو گويند حيف از فلان
نه چون مدت عمرت آيد به سر
بگويند اي کاش از اين زودتر
البته يه شعر تضميني در رد اين قضيه خواستم بگم و حيثيت آقاجون رو بر فنا کنم دلم نيومده حالا شايد در اينده
ميگم تازگي ديدي مرگ کوچيکترا مد شده؟ آقا اصن کوچيکي بزرگيا ولش کن بالاخره يه روزم حيات طيبه ميميره بعد داود خطر چيچي ميگه براش
جون دوتاي هر چي ميگوي بوگو فقط خاطراتا يادد نره
اون تاکسيم گل گفتي
اما ميدوني قشنگ ترين جملت چي بود؟ هموني که اون روزم در موردش حرف ميزديم .... فراموش کردن هر چي دار و ندار آرزوهاست
حالا بگو ببينم آرزو کي بيد؟ هان ؟

سلام