سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

یادش به خیر یه روز یک دستگاه یا یک فروند شایدم یک فقره موش به اتاقمون تشریف آورده بودند و تموم لباسهای بچه ها را سوراخ فرموده بودند خلاصه یک هفته تموم بچه ها دنبال موش از این طرف اتاق به اون طرف اتاق میدویدیم ، پدر سوخته مگه حرف حساب سرش میشد ؟ هرچی بنده بهشون اطمینان دادم که کاری باهات نداریم گوش نکرد که نکرد ، خلاصه بعداز یک هفته که در برابر موش تسلیم شدیم تصمیم گرفتیم اون را از خودمون بدونیم چه عیبی داره اون سرعتش از تموم ما بیشتر بود برای همین خیلی هم قابل احترام بود و ...

بعد از چند روز استوارع ( البته بخاطر اینکه ایشون راز و نیازهای شبانه ای داشتند برای اینکه ریا نشه از بردن اسمشون معذوریم ، البته خودش که قبول نداشت که میگفت تصادف کردم برا همین صورتم مثل معتادها ، ببخشید مثل آدمهای شب زنده دار شده ) از مرخصی تشریف آوردن و در یکی از همین مراسم شب زنده داری موش بدبخت را رویت فرموده بودندی و به دنبال ایشان همچو گربه در اتاق دویده بودندی و موش را گرفته بودندی !

صبح که از خواب پا شدیم نامبرده به ما فرمودند که یک فقره موش گرفتند که ما ایشان را به سخره گرفتیم و گفتیم لابد مگس گرفتی ، ما الان یک هفته است نتونستیم این کار را بکنیم که یک مرتبه ایشون قوطی جا سیگاری محترمشون را بر عکس کردند و ما موش را در کمال تعجب در حین سپری کردن ایام بازداشت مشاهده فرمودیم ، موش بیچاره نه ببخشید موش احمق، حقش بود که یه آدم شب زنده دار بگیرتش تا ما،

در حال خندیدن به موش و صیاد ماهرش بودیم که موش به خود جرات داده و از دست صیاد فرار کرده و به زیر تخت پناه برد، آقا ما را میگی شروع کردیم به بد و بیراه گفتن به ع ، ولی اون اصلا ناراحت نشد و گفت دوباره میگرمش ما هم گفتیم خیال کردی اون یه بارم شانسی بود ، ولی چشمتون موش خر نبینه ، نمیدونم موشه با ع چه سری داشت ، معتاد بود یا دیوانه که در برابر ع هیچ مقاومتی نمیکرد وتسلیم شد ، ع هم دم موش را گرفته و با خنده ای زیبا دندانهای خود را به ما که آدم را یاد دندان های موجودی در کله پاچه ای است می انداخت نشان داد و سپس موش بی ادب را با یک نخ به دار مجازات آویخت . موش بیچاره بهش گفته بودم کاری باهاش نداریم .

ادامه دارد


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/28ساعت 7:24 عصر توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak