سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

سلام بر دوستان عزیز

 خوب میریم سراغ مهمترین خاطره و موضوع که اصلا  ماهایی که رفته بودیم مرز واسه خدمت آیاجزء بهترین تیراندازها

بودیم یا نه ؟؟

من که از خودم مطمئین بودم چون تو آموزشی از مجموع تیرهایی که من با ژ3 و کلاش و کلت زدم فقط دوسه تاییش

خورد به سیبل و بقیه هنوز معلوم نیست که کجا رفتند ، اصلا قانونش این بود که اگه همه ی تیرها یه جا بخورند یعنی

 

فاصله ی بینشون تو سیبل کم باشه طرف خیلی کارش درسته ، فرمانده ی میدون تیر بهم گفت یعنی چی تو یه دونه

فقط تو سیل زدی ؟؟ مگه کوری ؟؟ گفتم نه جناب سروان ، مگه خودتون نگفتین که باید کنار هم باشند ،‏گفت ::: آره

 منم گفتم اینها همه شون کنار هم خوردند تو کوه ، اوناهاشون ؟؟

بنده خدا خندید و گفت بچه کجایی انقده زرنگی

خلاصه اینا گفتم که یه وقت فکر نکنین ما هم تیرانداز بودیم ؟؟ تو ژیچکی اما داشت حوصله مون سر میرفت واسه همین

 تدارک مسابقه ی تیراندازی دادیم و قوطیی کنسرو ناهارمون را گذاشتیم نوک کوه روبه رویی ، هر کی هم کلی از خودم

تعریف میکرد که من مقام اول را تو مسابقات تیراندازی آموزشی داشتم و ...

خلاصه یکی یکی شروع به تیراندازی کردند ، ولی باورتون نمیشه یه نفر هم نتونست به کوه بزنه چه برسه به قوطی

کنسرو ، بعدشم گفتند این لوله ی اسلحه کج بوده و عیب از اونها نیست ، بعد نوبت من شد منم که به خودم مطمئین

 بودم گفتم ، بذار حداقل کوه را نشون بگیرم تا تیر من به یه جایی خورده باشه ،،‏هییی دارغی خورد به قوطی ؟؟؟؟

همه شروع به تشویق کردند ،،، ولی من که اصلا نمی خواستم به قوطی بزنم؟؟؟ ولی خوب چه میشه کرد دیگه مجبور

شدم کلاس بذارم دیگه ،‏بالاخره تک تیراندازی گفتند ،‏ولی مث اینکه واقعا لوله ی اسلحه کج بوده ولی وگرنه من تو عمرم

یه بار هم نتونسته بودم به هدف بزنم ،‏البته شایدم واقعا من تیرانداز خوبی بودم و خودم نمی دونستم ،‏خلاصه اگه

 کسی اونجا بهمون کمین میزد مطمئینا بدون تلفات همه ی ما را بعله

 

ادامه دارد


نوشته شده در چهارشنبه 89/8/5ساعت 9:25 صبح توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak