سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

تو بایگانی بودم که یهو جناب سروان نجاتی ( فرمانده قرارگاه ) زنگ زد گفت استوار بپر بیا پائین کارت دارم

ای خدا این دیگه کیه چیکارمون داری آخه

با اجبار به نزد سروان رفتیم و گفتیم جونم:

گفتند آموزش پدافنده 7 تا سنگر داریم بشمار سه میدم هرگرو که سرپرست هر گروه یک استواره باید برین سنگر بگیرین ببینم چیکار میکنین؟

خلاصه بعد از بشمار سه ، بنده ومتعلقات ( گروه مربوطه ) ، سریع سنگر گرفتیم سنگر مام طوری بود که به سنگرای دیگه دید نداشتیم ، نمیتونستیم تقلب کنیم ، شانس من همه گروه من مثل خودم بی آمار( سرباز جدید ) بودن و درست بلد نبودیم چند ثانیه بعد صدای مهیب و دلخراشی همه جا را پر کرد ، لابد می پرسین چی بود ؟ روم به دیفال

شرمنده

خوب میگم

جناب سروان فرمودند : استواااااار آخه کی پشت به دشمن سنگر میگیره ؟ بنده هم که سابقه طولانی در لوتی گری دارم گفتم جناب سروان چه فرقی میکنه دشمن فرضیه مهم نیست کدوم طرفی باشیم که ، اصلا دشمن اونقدر نامرده که همیشه از پشت حمله می کنه برای همین ما حواسمون به پشت سرمونه میخواهیم بهشون ضد حال بزنیم .جناب سروان هم که فکر کنم تاحالا به عمرش کسی خندشو ندیده بود خنده ی ملیحی فرمودند و به سرعت به سمت قرارگاه مشرف شدند جهت تعریف فاجعه عظیم برای دوستان و آشنایان ، ما هم به غافلگیری دشمن فرضی ادامه دادیم ولی شکست خوردیم !

ادامه دارد


نوشته شده در جمعه 88/5/23ساعت 10:47 عصر توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak