سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

سلام

بذارین یه خاطره بگم از قبلا ، من یه سری یه خوابی دیدم که به حقیقت پیوست ، البته این اصلا خوب نیست ، البته خواب بدی ندیدم و چون نمیخوام فکر کنین آدم مغروری هستم اصلا تعریفش نمیکنم ، ولی همین قدر بگم که تو همسایگی ما یه پیرزنی بود که هر روز صبح زود از خواب پا میشد و مینشست دم در و هر کی رد میشد بهش سلام میکرد ، روم به دیوار هر سری من میومدم رد میشدم منو میبوسید ، حالا نمیدونم من اونا یاد همسر خدا بیامرزش مینداختم ؟؟؟ اینش مهم نیست ، همیشه برام دعا میکرد که یه روز سوار ماشنی 20 میلیونی بشم ، منم میخندیدم میگفتم آخه با این وضع حقوق ها کی میشه 20 میلیون پول جمع کرد؟؟؟ خلاصه اون بنده خدا مرد ، خدا هم واسه اینکه دعای اون بنده خدا مستجاب بشه و دید بخاری از من بلند نمیشه برداشت همونی که سوار میشدم را کرد 20 میلیون ، یاد این مثل افتادم که بعضیها میگند بجای اینکه بار را بیاری پای خر ، خر را بیار پای بار، الان هم شانسمون گفت وگرنه داشتیم کلی کار کنیم که دعای اون بنده خدا مستجاب بشه

حالا این ها که گفتم نه اینکه بگم خوشحالم ماشینی که سوار میشدم گرون شده ،چون اونم مال خودم نیست ، فقط خواسم بخندیم ، البته من خودم به این نتیجه رسیدم که هر کسی که میگرید یک دردی دارد و هر کسی که میخندد قطعا دیوانه است ، پس لطفا به کل اون ماجرایی که تعریف کردم نخندید بلکه بگریید

با تشکر مدیریت پارک دوبل


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 6:58 عصر توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak