• وبلاگ : يار جکيگوري
  • يادداشت : خاطره ي قرضي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خداي مهربون

    سلام

    بازم اين پاراگراف اوليت رو ديدم ايندفعه ياد يه لطيفه افتادم

    زياد ربط نداره ولي مي گم

    داود حطر از سربازي برمي گرده

    کارت پايان خدمتش مياد دم خونشون

    ميگه اي بابا من که از اينا چهار تا داشتم !!!!!

    ميگم شما هم از دوران پر مشقت سربازيت تعريف مي کردي تا اينقدر قرنيان

    احتمالا الان رفيقت فهميده چه بلايي سرش اومده

    الان زار زار داره به حال خودش ميخنده

    آخه شاعر ميگه

    کارم از گريه گذشته به آن مي خندم!!!

    ديگه با اجازت رفت (!) زحمت مي کنم

    فعلا

    پاسخ

    اي بابا چطوري ؟؟ خوبي راستي سلام
    خوبه وضع من تو جکيگور از شما يه شاعر ساخت