به نام خداي مهربون
سلام دادا
سال نوت مبارک
ايشالله سال خوبي داشته باشي
سلام
ميبينم که مثل پيرمردهاي بازنشسته تو خانه مي نشيني کتاب مي خواني از خودت نظريه در مي کني آخه پسر خوب اين چيزها را براي کي مي گي ؟ يکي عين من خودت که تا حالا کارمون همين بوده ؛ديگران فرتوفرت ما را مي رنجوندند و ما زرتو زرت مي بخشيديم چو ن چاره اي ديگه نداشته ايم ولي اشکال ندارد دل ما که دل نيست سطل آشغال ديگران
عزت زياد همشهري
از جمادي مردم و نامي شدم
وز نما مردم به حيوان سرزدم
مردم از حيواني و آدم شدم
پس چه ترسم کي ز مردن کم شدم
حمله? ديگر بميرم از بشر
تا بر آرم از ملايک پر و سر
وز ملک هم بايدم جستن ز جو
کل شيء هالک الا وجهه
بار ديگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم نايد آن شوم
آدم به اين عظمت نبايد ناراحت چهار تا خس و خاشک نامرد بي معرفت چند شخصيتي باشه. اونا بازندن نه ما