• وبلاگ : يار جکيگوري
  • يادداشت : بوف بينا
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دادا
    قربونت برم که دلتنگ ميشي عجيجم، مام دلتنگ ميشيم اما دمت گرم شعرت باحال بود راستي راستي منم که دلتنگ ميشم اين شعرا رو مينويسم:

    شب
    شهر تدبيرِ دوباره زيستن
    شب
    التماسِ بچگانه نگريستن
    بر ­
    آيينِ مرده
    آيينِ پوسيده
    شب
    التماس و گريه زاري را
    تداعي است
    شب
    بقضِ در تنهايي را
    تلافي است
    شب
    ناله هايش گوش­ها را
    کر کرد
    شب
    غصه­ هايش، قصه هامان را
    از بر کرد
    شب
    رنگِ عاشقانه زيستن
    شب
    آواز و ترانه خواندن
    شب
    التماسِ بي پايان را
    گشنه است
    شب
    غصه­ هايِ عاشقان را
    خورده است
    شب
    شهر ِديوانگانِ پنهاني است
    شب
    هنگامِ طلوعِ ِمهرباني است
    شب
    اين تارو پودِ هستي ­
    شب
    عيش و نوشِ خفته در مستي ­
    شب
    شهرِ عشق، شهرِ طلوع ­
    شب
    شهر باهم بودن، شهرِ زيستن
    در خرابه هايِ تکراري
    شب
    التماس بچگانه نگريستن
    شب
    شهر تدبير دوباره زيستن
    پاسخ

    سلام داداوالا مث اينکه دلي تو درياي خونه قربونت برم