یار جکیگوری
با عرض سلام نه علیکم میگم وقتی خوب فکر میکنم میبینم توی تقویم جای یه روز خالیه ، اونم روز جهانی خر هستش ، یعنی لااقل خود من که اینطوری ام تو طول عمرم خیلی وقتها احساس کردم خر شدم یا مثل خر درس خوندم یا مث خر خوابیدم یا مث خر غذا خوردم یا مث خر کار کردم ، خلاصه خیلی هم طرفدار داره این حیوون درون من ، به قول یارو که میگه وقتی خر میشم همه دوستم دارند ولی وقتی سگ میشم کسی دوستم نداره . از همه خر بودن ها که بگذریم وقتی میخواییم توی یه جایی بریم سر کار وقتی یه مدت توی اون شرکت کار میکنیم به این نتیجه میرسیم که : خرچین روزگار عجب سلیقه ای دارد ، جمع میکند هر چه خر توی دنیاست را اینجا بعد از یه مدت وقتی خر سرکشی میشیم و میخواییم خر نباشیم و نتوند دوباره خرمون کنند ، به این نتیجه می رسند که: به پایانش رسید این خر ، خریت همچنان باقیست کلا انسانها چند دسته هستند ، که باهم بررسیشون میکنیم الانه یا گرگند تو لباس خر، یا گاوند تو لباس خر، یا خرند تو لباس یه خر دیگه ، یا خر هستند تو لباس گرگ ، که متاسفانه خرهای همیشه فریب گرگ هایی که تو لباس خر هستند را میخورند خریت را میشه از روی پیشونی فهمید ، یه نوع برق خاصی داره که هر گرگی هم میفهمه از این نوع اشعار میشه پی برد که کلا مردم علاقه عجیبی به خر دارند ، حالا خرهای مختلفی هم داریم ، خر های بی پالان و با پالان که خرهای با پالان به دو دسته خوش پالان و بد پالان تقسیم میشند که خر های خوش پالان از بهترین خرهای موجود در بازار میباشند که حتی به حسنی نگو بلا بگو ، تنبل تنبلا بگو هم سواری میدند ، خلاصه باید دقت کنیم که اگه خواستیم جایی خر نباشیم طوری طرف را خر کنیم که شک نکنه که ما دیگه خر نیستیم این درسیه که من بعد از یه عمر لوطی گری بهش رسیدما ، یعنی اگه حس کردین که نفر روی دوش محترمتون جاش خوش کرده دوتا راه بیشتر ندارین ، یا داستان طوطی و بازرگان را به خر و بازرگان تبدیلش کنین و یا داستان روباه و زاغ را به خر و زاغ تغییرش بدین یعنی یا خودتون را به مردن بزنین یا به طرف بگین به به چه سری چه دمی چه سمی ، خلاصه یه جوری خرش بکنین دیگه با این حال میگند خداوند خرو میشناخت که شاخش نداد ولی من دیدم خرهایی را که خدا شناختشون و بازم شاخشون داد و این قضیه خیلی وحشتناکه ایشالله که هیچوت نه خر باشین و نه گرگ ، همه اینهایی را هم که نوشتم منظور خاصی نداشتم خواستم فقط یه روز جهانی خر داشته باشیم که جشن بگیریم دیگه تموم شد و رفت سلام میدونم خیلی وقته چیزی اینجا ننوشتم ، الانم نمیخواستم بنویسم ولی شدم شبیه یه توپ فوتبال که 22 نفر فقط دارند شوتم میکنند از این ور به اون و معلوم نیست با چه کاریم کی خوشحال میشه و کی ناراحت ، خیلی وقتها وقتی عید میشه یه نگاهی به سال قبل میندازم و میگم سال قبل سال خوبی بود یا نه بعضی وقتها هم وقتی تو همون سال قرار داریم به این فکر میفتم که آیا اون سال سال خوبی بوده یا نه؟؟؟ بعد از چند سال میبینم به به اون سالی که فکر میکردم خوب بوده، چقدر بد بوده و اون سالی که فکر میکردم بد بوده زیادم بد نبوده و شایدم خوب بوده و خیلی وقتها به این نتیجه میرسم که ایکاش میتونستم زمان را به عقب برگردونم امروز داشتم فکر میکردم که اگه میشد زمان را به عقب برگردونم، من الان چند سالم بود؟؟؟؟ بعضی وقتها هم دوست دارم میتونستم زمان را به جلو میبردم دقیقا یکسال بعد از اون روزی که از این دنیا رفتم و عصر به عصر بساط چایی را بر میداشتم و میرفتم سر قبرم و کلی با خودم حرف میزدم ، میگفتم میبینی ، میبینی فرقی نداره که مرد باشی یا زن و یا سیاه باشی یا سفید و کوتاه باشی و بلند ، وقتی میری توی خاک با یه پوست پرتغال هیچ فرقی نداری، اصلا بیخیال منکه جدیدا به این نتیجه رسیدم اون چیزی که ما به دنبالش میگردیم توی این زندگی قرار نیست بدست بیاد ، پس ایکاش میشد این فیلم و یا این کتاب را زد جلو تا برگ آخر و یا سکانس آخر را بینیم من میگم دلم نمیخواد بنویسم ، ببین چی شد!!! تموم شدیم رفت همگیمون که زکی فعلا
Design By : Pichak |