یار جکیگوری
سلام میدونم خیلی وقته چیزی اینجا ننوشتم ، الانم نمیخواستم بنویسم ولی شدم شبیه یه توپ فوتبال که 22 نفر فقط دارند شوتم میکنند از این ور به اون و معلوم نیست با چه کاریم کی خوشحال میشه و کی ناراحت ، خیلی وقتها وقتی عید میشه یه نگاهی به سال قبل میندازم و میگم سال قبل سال خوبی بود یا نه بعضی وقتها هم وقتی تو همون سال قرار داریم به این فکر میفتم که آیا اون سال سال خوبی بوده یا نه؟؟؟ بعد از چند سال میبینم به به اون سالی که فکر میکردم خوب بوده، چقدر بد بوده و اون سالی که فکر میکردم بد بوده زیادم بد نبوده و شایدم خوب بوده و خیلی وقتها به این نتیجه میرسم که ایکاش میتونستم زمان را به عقب برگردونم امروز داشتم فکر میکردم که اگه میشد زمان را به عقب برگردونم، من الان چند سالم بود؟؟؟؟ بعضی وقتها هم دوست دارم میتونستم زمان را به جلو میبردم دقیقا یکسال بعد از اون روزی که از این دنیا رفتم و عصر به عصر بساط چایی را بر میداشتم و میرفتم سر قبرم و کلی با خودم حرف میزدم ، میگفتم میبینی ، میبینی فرقی نداره که مرد باشی یا زن و یا سیاه باشی یا سفید و کوتاه باشی و بلند ، وقتی میری توی خاک با یه پوست پرتغال هیچ فرقی نداری، اصلا بیخیال منکه جدیدا به این نتیجه رسیدم اون چیزی که ما به دنبالش میگردیم توی این زندگی قرار نیست بدست بیاد ، پس ایکاش میشد این فیلم و یا این کتاب را زد جلو تا برگ آخر و یا سکانس آخر را بینیم من میگم دلم نمیخواد بنویسم ، ببین چی شد!!! تموم شدیم رفت همگیمون که زکی فعلا
Design By : Pichak |