سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

با عرض سلام خدمت دوستان عزیز

روز دوم در مشهد:

روز دوم من به در اتاق حج قدرت رفتم تا ببینم چه میکنن دیدم به غیر از گز اصفهان سوغات تمام شهرهای ایران را خریداری کرده و میل مینمایند ، بعد ازهمراه شدن بنده در مراشم لمباندن و تمام شدن آذوغه ایشان در کمتر از 5 دقیقه من و حج قدرت و دوست دیگه ای که دوست داشت نامش فاش نشه ماهم برای همین در این سفر نامه وی را اسی پلنگ می خوانیم، راهی حرم مطهر شدیم بعد از زیارت درحرم دوستان تبیانی ، مورچه ، زنبور و مکس2000 و سعیدان(رییس فدراسیون ورزش ) را زیارت فرمودیم البته یه نفر دیگه هم بود که با اسی پلنگ دوست بود و من اسمش یادم رفته ولی هم رشته خودم بود ، خلاصه اون شب به خیر گذشت ما به هتل خویش بازگشتیم و من بزرگترین اشتباه عمرم را مرتکب شدم وبه منظور خواب به اتاق حجی رفتم ، دیدم حجی یه دفتر در آورد باز کردم دیدم به به مو به موی کارهامون را نوشته (داود خطر خندید ، اسی پلنگ آب خورد و ....)  چشمتون روز بعد را نبینه تا صبح حرف زدیم و در نتیجه صبح به مراسم صبحانه نرسیدیم ، بنده هم اگه صبحونه نخورم ، دیگه همه را مثل عسل میبینم تا ظهر گرسنگی کشیدم

خووووووب حالا میریم سر اصل ماجرا اونجا که بودیم با عجیب ترین موجدات خلقت نیز آشنا شدیم راننده ای که از ما هم ورودی گرفت و هم خروجی ، راننده ای که می خواست 4 نفر عقب سوار کنه ، راننده ای که قرار بود ما رو ببره الماس شرق ولی به زور می خواست لب بازار خیام ما رو پیاده کنه ، خلاصه هرچی بگم کم گفتم ، ولی از همه باحال تر روز آخر بود که ما برای گرفتن عکس یادگاری به حرم رفتیم و واسی پلنگ را به خاطر همراه داشتن کیف راه ندادند ، در همین حین دختر بچه ای عروسک به دست به همراه پدرش قصد ورود داشت که راهشون ندادن ، دختر کوچولو هم انتقام ما رو گرفت و از الفاظ رکیک و زیبای خود چند بیتی تقدیم مسئول محترم کردند

این بود سفر نامه 3 روزه داود خطر به مشهد ، البته انشا الله 2 آبان دوباره عازم مشهدیم ، این بار از طرف دانشگاه


نوشته شده در یکشنبه 88/7/26ساعت 9:9 صبح توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak