سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری


یادش بخیر واسه ی هفته ی دفاع مقدس قرار بود تو شهرستان راسک یه رژه برگزار کنیم که طبق معمول من بدشانس نفر اول صف اول بودم ، اونهایی که خدمت رفتند میدونند یعنی چی !!
چون اکثرا چندماهی از دوره ی آموزشیمون گذشته بود هیچ کدوممون آمادگی نداشتیم واسه همین یکی دو هفته تمرین کردیم مه واقعا خیلی هم خوب شدیم ،به فرموده ی سرهنگ هم باید لباس یک دست و تمیز به تن میکردیم ، منم تازه از مرخصی برگشته بودم و کلاهم را یکی گلابی کرده بود منم سایز کله ی مبارکم به قائده ی یه کامیون بود و هیچ کلاهی تو سرم نمی رفت ، با هزار بدبختی یه کلاه پیدا کردم که فقط رو سرم وامیستاد و یه باد که میومد با خودش میبردش ، خیلی زشت بود نفر اول کلاهش اینطوری باشه ، خلاصه روز رژه رسید و من هنوز به دنبال کلاه ، تا اینکه یه روز صبح رفتم قرارگاه گفتم گروهبان ش کلاه اضافه ندارین ؟ گفت نه ، گفتم قرنیا یه نگاه بکن ، گفت خودت ببین اون بالا اگه به غیر از کلاه من و جناب سروان ن و گروهبان ع کلاه دیگه ای بود بردار ، منم رفتم دیدم به به 4 تا کلاه هست و از اتفاق یکیشون اندازه ی قابلمه بزرگه ، گذاشتم تو سرم دیدم به به ، ولی گفتم نکنه کثیف باشه ؟ ولی نه اینها همه تمیزند و هیچ کدوم هم کچل نیستند ، واسه همین برداشتم و اومدم بیرون و اون کلاه نا فرم خودم را گذاشتم تو اتاق کاریم تا اگه صاحب این یکی پیدا شد سرم بی کلاه نمونه ، خلاصه روز موعود رسید و همه اومدند ولی دیدم منشی دفتر سرهنگ که اهل مشهد هم بود یعنی جناب سروان ش با راننده ش گروهبان ع خیلی ناراحتند و تازه سر جناب سروان کلاه نیست ، منم یه اندازه گیری ذهنی انجام دادم دیدم به به خود خودشم اون کسی که کلاه جناب سروان را برداشته ، سریع جیم زدم و کلاه خودم را برداشتم و گذاششتم سرم ولی در قرارگاه بسته بود و نتونستم کلاه جناب سروان را سر جاش بذارم و از همه بدتر که کچل هم بود و هی می گفتم نکنه منم کچل بشم ؟؟؟ خلاصه لو رفتم عجیب ولی از اونجایی که جناب سروان باهام رفیق بود هیچی نگفت حتی اخم هم نکرد منم معذرت خواهی کردم و با کمک بقیه ی دوستان همون کلاه کوچیک را کشیدم رو کله ی مبارک به طوری که کلا سسیستم خون رسانی تعطیل شد و فقط تا جلوی چشمام خون میرفت ، خلاصه مراسم تموم شد ولی جای خط کلاه رو کله ی من چند ساعتی قرمز بود تا من باشم که دیگه سرم را تو کلاه کسی نکن

 

ادامه دارد


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/1ساعت 9:17 عصر توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak