یار جکیگوری

خوب بالاخره و بعضی وقتها هم پایین خره ؟؟ عه یادم رفت سلام کنم

سلام به همه ی دوستان و آشنایان و عزیزان و ...

آهان داشتم می گفتم که بالا و پایین و کنار خره نداره دیگه هر شخصی هر جایی که میره یه مقدار خاطره داره که میتونه با دیگرون به اشتراک بذاره و یه سری هم باید واسه همیشه تو قلبش باقی بمونه پس سریال جکیگور هم بالاخره بعد از تقریبا دو سال تموم شد بنا به تصمیم کارگردان(داودخطر) البته اینم گفته باشم ممکنه وسطش یکی دو تا خاطره از تو بایگانی مغزم بیاد بیرون و براتون در کنم اما تصمیم گرفتم که با یه تغییر کاربری جزئی این وبلاگ تبدیل بشه به مکانی برای نوشتم دیوان جفنگیاتم که شامل اشعار و جفنگیات و پرندیات و چرندیات و کلیپهای طنز و خاطرات روزانه م میشه امید است که مورد پسند قرار بگیره

برای همین اول از سعدی شروع میکنم که همین یکی دور روز پیش روز بزرگداشت؟؟ نکوداشت ؟؟ کاشت ؟ داشت ؟؟ برداشت؟؟ کو کچا رفت؟؟

سعدیا مرد نکونام نماندست دیگر

مردی و یار وفادار محالست دیگر

آن بنی آدم که تو گفتی ز یک پیکرند

نماندی و ندیدی که دنبال مال یکدیگرند

تو گفتی که دگر عضو ها را نماند قرار

کجایی که ببینی که عضو ها کردند فرار

داود در این مدت ربع قرن عمر خود

ندیده ست معرفت از کسی حتی قد نخود

 


نوشته شده در جمعه 90/2/2ساعت 6:2 عصر توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak